چه سخت است دیدن گذران عمر را که بدون او سپری می شود ...
چه سخت است اینکه بدانی او را تا آخر عمر خواهی دید اما هرگز به او نخواهی
جز اینکه به درد خود بسازی و بسوزی
و تا پایان عمر زندگی بدون او را تجربه کنی .
اگر چه او با بی مروتی تمام تو را پس زد و از مهلکه عشقت گریخت
و در عین ناباوری مقابل چشمان اشک بارت تو را به دست آمال و آرزوهایت
سپرد و به سمت جاده تنهایی بدرقه ات کرد
اما باز هم این تو بودی که معنی عشق را زنده کردی .
این را بدان که عاشقی کار هر کس نیست و بی شک او لایق عشق تو نبود .
او لایق معرفت تو نبود . لایق نوازش دستهای مهربانت نبود .
تنها لیاقت او همان است که هم اکنون آن را سپری میکند .
روزی خواهم امد و پیامی خواهم اورد
در رگ ها نور خواهم ریخت
و صدا خواهم داد ای سبدهاتان پر خواب !
سیب اوردم سیب سرخ خورشید
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری خواهم بخشید
کور را خواهم گفت چه تماشا دارد باغ
دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت
داد خواهم زد ای شبنم شبنم شبنم
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد
چشمان رابا خورشید
دل ها را با عشق
سایه ها را با آب
شاخه ها را با باد
خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دریا را
در دامن تو جا گذاشته ام
و امروز
در آواز موجها
پاورچین پاورچین راه میروم
تا به قایق غروب برسم
اولین ستاره
مرا به سمت اقیانوس عشق می برد
وشمال شادیهایم همین جاست
روبروی همین کرانه
که رودهای رنگین کمان در آن میریزند
وشهر آفتاب
در امتداد آن جاری است
ساحل سرود من همین جاست
در دامن تو
در دامن ماه
با دورنمایی دریا