روانشناسی شخصیت بر اساس میوه ها

پرتقال

اگر پرتقال میوه مورد علاقه شماست فردی صبور و با اراده هستید . کارها را آرام اما بطور کامل و احسن انجام می دهید . فردی خجالتی هستید اما قابل اعتمادید . شریک زندگی خود را با دقت و عشق انتخاب می نمایید و از مشاجره و درگیری دوری می کنید

نارگیل

فری جدی متفکر و اندیشمند هستید ولی در انتخاب دوستان خود سخت گیرید .

زیرک باهوش و آگاه هستید . شریک زندگی شما باید عاقل و با هوش باشد . اگر چه عشق برای شما همه چیز نیست .

موز

فردی احساساتی  خون گرم با وقار و دوست داشتنی هستید اعتماد به نفس کمی دارید و قدری خجالتی هستید . دیگران اغلب اوقات از اخلاق ملایم شما سوء استفاده می کنند . شریک زندگی خود را در هر شرایطی بخاطر زیبایی معنوی و ظاهریش تحسین می کنید . به دلیل رفتارتان روابط خوبی با دیگران برقرار می کنید .

آناناس

در هنگام تصمیم گیری سریع و در انجام کارها سریع تر هستید . تغییرات شغلی شما را نمی ترساند . توانایی سازماندهی بالایی دارید و در مقابل کار و سختی آن بی پروا هستید در برخورد با دیگران سعی می کنید متکی به نفس صادق و درستکار باشید دوستان خود را سریع انتخاب نمی کنید . اما اگر دوستی انتخاب کنید در تمام زندگی شما باقی خواهد ماند. شریک زندگی شما تحت تاثیر خصوصیات ارزشمند شما قرار می گیرد اما از ناتوانی شما در ابراز عشق و محبت ناامید می شود.

سیب

شما فردی افراطی تابع امیال آنی و رک گو هستید . رهبری یک گروه را می توانید به عهده بگیرید و کارها را پیش ببرید بیشتر اوقات کارها را سریع انجام می دهید . عاشق مسافرت هستید شوق زیادی برای زندگی کردن دارید که در نظر بسیاری افراد بی نظیر است . زمانی که بادوست و شریک زندگی خود هستید خوشحالید.

انبه

شخصیت این افراد  به گو نه ای است که می توان به آنها امیدوار بود و روی آن ها حساب کرد عقاید مشخص و ثابتی دارند . تحت تاثیر قرار دادن این افراد کار آسانی نیست . از مواردی که شما را از لحاظ روحی درگیر می کند لذت می برید اگرچه فرد بسیار محکمی هستید اما در مقابل شریک زندگی خود مانند بچه گربه هستید

انگور سیاه

به طور کلی فرد مودبی هستید ولی گاهی ناگهان عصبانی و خشمناک می شوید اما به طور سریع به حالت طبیعی و آرام برمی گردید .زیبایی را در هر نوع آن دوست دارید . فردی بسیار اجتماعی هستید . شور و هیجان زیادی برای زندگی دارید و از کارهایی که انجام می دهید لذت می برید

گیلاس

زندگی برای شما شیرین نیست اغلب اوقات با مشکلات متعدد به خصوص مسایل مالی روبو می شوید

ازدرآمد کم خود ناراحت هستید شما ذهن پربار و خلاقی دارید همیشه به دنبال فعالیت های خلاق هستید در مقابل شریک زندگی خود با وقار و صادق هستید برای شما ابراز احساسات کار آسانی نیست خانه شما در بهشت است و هیچ چیز را بیش از این دوست ندارید که در کنار خانواده و شریک زندگی خود باشید

هلو

مهربان و صمیمی هستید رک بودن شما جذابیتتان را بیشتر می کند . خیلی سریع می بخشید و فراموش می کنید . برای دوست خود اررزش زیادی قایلید . بلند پرواز و مستقل در عشق آرمانی  سرزنده صادق و باوقار هستید ولی دوست ندارید که علاقه و عشق خود را مقابل دیگران نشان دهید

گلابی

اگر به کاری دل بدهید آن را به طور حتم انجام می دهید اما در انجام کارها دمدمی و متغیر هستید شما مایلید که نتیجه تلاش خود را خیلی سریع بدانید . از بحثهای خوب و مفید  لذت می برید

اعتراف های عاشقانه

اعترافهای عاشقانه

چه سخت است دل کندن
چه سخت است فراموش کردن، بی خیال شدن، خود را به آن راه زدن
این سختی، تقاص سکوت است
تقاص فاصله ای است که سکوت خالق آن است

دانه های درشت برف آرام و بی صدا روی زمین می نشیند. صدای گهگاه برخورد قطرات ناشی از آب شدن برف با لبه بیرونی قاب پنجره است که سکوت را می شکند و من را به خود می آورد
هفت روز گذشت و گویی فضای سیاه حاکم بر اتاق کوچک من مقاوم تر از هجوم سپیدی بیرون است
هفت روز گذشت و نامه بدون نام و نشان روی میز که می دانم متعلق به کیست، یک ماه است که دست نخورده خاک می خورد. . دقیقا سی و سه روز
هفت روز است که اتاق را ترک نکرده ام. در این روزهای تنهایی که می دانم خواهند ماند و تمام جانم را خواهند گرفت، تاب سپیدی را ندارم. تاب روشنایی و نور و طلوع را ندارم
تاب دیدن شادی بچه های دبستانی در روزهای تعطیلی مدارس بخاطر بارش برف را ندارم
تاب شادی فروش یک هفته ای آخرین کتابی که یک سال تمام وقتم را گرفت تا بتوانم عقده های فروخورده ام را با عنوان «اعترافات عاشقانه» به نوعی خالی کنم و آنرا به او که باورم نکرد تقدیم کنم را ندارم
نامه بی نام و نشان روی میز راحتم نمی گذارد. می دانم که طاقت نخواهم آورد. سی و سه روز لجبازی بس است
برف همچنان آرام و بی سر و صدا می بارد
به سراغ نامه می روم. مثل همیشه توی پاکت و اینبار لای گزارش کذایی پروژه پایان ترم. اسم او در کنار اسمم روی جلد پروژه آرامم می کند
پاکت را باز می کنم. تر و تمیز مثل همیشه روی یک طرف کاغد کلاسور خوش خط و خوانا و باز مثل همیشه بدون شماره صفحه
ده صفحه کلاسور جلوی رویم است. همه چیز عادی است اما
صفحه ای که روی همه صفحات قرار دارد برخلاف همیشه با « به نام خالق عشق» آغاز شده است
نمی دانم ولی اولین بار است که دوست دارم نوشته ای از او را تا انتها بخوانم. آن هم نه یکبار بلکه صدهزار بار. تا شاید بتوانم برای همیشه همه چیز و همه کس را فراموش کنم
پشت میز کوچکم می نشینم. روی میز را مرتب می کنم. همه چیز باید آراسته باشد. برای خواندن و شنیدن آماده ام. او با آخرین نوشته اش رفت

به نام خالق عشق
سلام به شکیبایی و صبر
می دانم که برف عمرش کوتاه است و سپیدی اش جاودان
می دانم که با رفتن پاییز سپیدی می آید، ترنم دلپذیر عشق می آید، قدم زدنهای عاشقانه روی زمین برفی در تنهایی غریبانه سکون می آید، اما این را هم می دانم که بهار نخواهد آمد. تا، روز آخر زمستان را نبینیم بهار را ایمان نخواهم آورد و مطمئن باش تا روز آخر زمستان فرسنگها فاصله است
می خواهم اعتراف کنم. اعترافهای عاشقانه ام را اعتراف کنم
حال که دیگر نخواهمت دید و چشمم به چشمهای همیشه منتظرت نخواهد افتاد، توان نوشتن اعترافهای فروخروده ام را می یابم
به ترم آخر نرسیده رفتنی شدم
یا دانشکده مرا تاب نیاورد، یا من دنیا را، یا دنیا نوشته هایم را، یا نوشته هایم انتظار تو را، صبر و استقامت شش ساله تو را
با اینکه می توانستی زودتر از اینها از این خراب شده لعنتی بری و همه چیز را پشت سرت به خاک بسپاری، ماندی
شاید نذر و نیازها و دعاهای من بود که مستجاب شد تا تو یک ترم دیگر بمانی و صد و خورده ای از پول فروش کتابت رو دو دستی تقدیم مسئول ثبت نام بکنی. و بگذار اعتراف کنم وقتی کارنامه ات رو دیدم و وقتی اونو جلوی روی من پاره کردی و با خشم و بدون خداحافظی رفتی، از خوشحالی رفتم یه کلاس خالی پیدا کردم و هزار بار روی تخته سیاه نوشتم: خدایا دوستت دارم
سرزنشهای من بخاطر افتادن واحدهایت همه اش به خاطر لجبازی بود
اما، تو جدی گرفتی
حتی آن یک هفته ای که نمی خواستم چهره زیبایت را ببینم همه اش از خوشحالی بود. نمی خواستم ببینمت چون هیچ دلم نمی خواست که مجبور بشم فیلم بازی کنم و علی رغم میل باطنی ام با تو رفتار کنم
نمی دانم چطور این ترم هم گذشت و باز، تو6 واحد رو گذاشتی برای ترم دوازدهم و ماندی. ماندی تا اسمم در کنار نام زیبایت در پروژه پایان ترم هر دویمان حک شده و زرکوب به یادگار بماند
وقتی هنگام ارائه پروژه در کمال خودخواهی هشتاد درصد پروژه را تحقیقات گسترده و وتلاش شبانه روزی خودم به تنهایی عنوان کردم می خواستم برای بار آخر چهره عصبانی ات را ببینم
می خواستم برای بار آخر، دل سیر خشم و نفرت را در چهره منحصر بفردت ببینم تا بتوانم فراموشت کنم... که تو فراموشم کردی. و اینبار با جدیت تمام رفتی که رفتی
اگر نگاهت نمی کردم و یا خودم را می زدم به اون راه که انگار ندیدمت منتظر بودم بیایی... بیایی تا
و تو دیگر نیامدی
روز امتحان آخر از اول صبح منتظرت بودم .... منتظر بودم سوالی را که مدتها پیش از من پرسیدی و گفتم نمی دانم بگویم که می دانم و خوب هم می دانم
و تو نیامدی و من سر جلسه امتحان نرفتم تا شاید تو بیایی و تو نیامدی و اولین صفر کارنامه چهارساله دوران دانشجویی ام بخاطر تو بود. فقط به خاطر تو.... و تنها صفری است که عاشقانه دوستش دارم
آن صفر توی کارنامه را به خاطر تو دوست دارم
دیگر نمی توانم بنویسم
آخرین نوشته ام هم درباره تو بود. تویی که طنین صدایت ونوازش دستهایت، سنگینی خاک را کنار خواهد زد و آرامش را برایم به ارمغان آورد
تحمل این زندگی رو ندارم. از خودم بدم می آد
بس است
شاید خاطرات بیادماندنی گذشته آرامم کند
تنهایم نگذار


و آن آتش سوزی وحشتناک بود که او را برد و او ناباورانه رفتنش را خود رقم زد و ناله و شیون بود که سکوت را شکست
او دیگر نیست که ببیند اعترافات عاشقانه ام با نام زیبای او آغاز شده است
او دیگر نیست که بداند من هیچ گاه دانشگاه را تمام نخواهم کرد
او نیست که وقتی مرا از دور می بیند وانمود کند که مرا ندیده
و
او هیچگاه بهار را ایمان نیاورد

احمد شاهوند

اینو واقعا درکش منید

تو دیگه دوسم نداری خستگی بهونته

طفلی دلم که هر چی می رونیش دیوونته

یادته نوشته بودم تو تموم نامه هام

خوش به حال بند اون کیفی که روی شونته

حالا من دارم می رم با قصه هام یه جای دور

اما یادگاریام همیشه توی خونته